شرکت شما یک محصول است
با این ایده شروع میشود: شرکت شما یک محصول است. قبول که چیزهایی که میسازید یا خدماتی که ارائه میدهید محصول هستند، اما چیزی که آنها را میسازد شرکت شما است. به همین دلیل است که شرکت شما باید بهترین محصول شما باشد.
همه چیز در این کتاب حول این تفکر شکل میگیرد که مثل توسعه محصول پیشرفت از طریق تکرار به دست میآید. اگر بخواهید محصولی را بهتر کنید باید مدام تغییر بدهید، بازنگری و تکرار کنید. همه اینها برای شرکت هم همینگونه است.
اما وقتی به شرکتها میرسیم، خیلیها متوقف میشوند. آنها ممکن است چیزی را که میسازند تغییر بدهند اما چگونگی ساخت آن مثل قبل میماند. آنها یک بار روش کار خود را انتخاب میکنند و به همان میچسبند. هر چقدر که اشتیاق در محیط کاری در ابتدا داغ باشد، به مرور زمان سرد و سخت میشود. سیاستها در سیمان منجمد میشوند. شرکتها به خودشان گیر میکنند.
اما وقتی به شرکت به عنوان یک محصول فکر میکنی، سوالهای متفاوتی میپرسی: آیا افرادی که اینجا کار میکنند میدانند که جطور باید از شرکت استفاده کنند؟ آیا ساده است؟ پیچیده است؟ آیا نحوه کارش واضح است؟ کجا سریع عمل میکند؟ کجا کند عمل میکند؟ خطا دارد؟ کدام خطاهایش را میتوانیم سریع ترمیم کنیم و کدام به زمان طولانیتری احتیاج دارد؟
شرکت مثل یک نرمافزار است. باید قابل استفاده باشد. باید مفید باشد و احتمالا چندین خطا دارد: وقتهایی که شرکت به دلیل طراحی سازمانی بد یا اشتباههای فرهنگی، سقوط میکند.
وقتی که شرکت را به عنوان محصول ببینی، تمام امکانهای تغییر و ارتقا آشکار میشوند. وقتی میفهمی که شیوه کار کردن روان و شکلپذیر است، میتوانی چیزی جدید را قالبریزی کنی، چیزی به مراتب بهتر.
ما در چرخههای شش هفتهای روی پروژهها کار میکنیم. بعد از آن دوهفته از کار زمانبندی شده فاصله میگیریم تا کمی پرسه بزنیم و از فشارها کم کنیم. ما نظریهای نداریم که روش کار ما بهترین روش است. ما در ابتدا با روش «کار کردن بر روی پروژهها تا هر زمان که طول بکشد» کار میکردیم. بعد از آن دیدیم که پروژهها ظاهرا هیچگاه به انجام نمیرسند. پس تصمیم گرفتیم از بازههای زمانی سه ماهه استفاده کنیم و سرانجام به اینجا رسیدیم، بازههای زمانی شش هفتهای. ما با تکرار دریافتیم که زمان مناسب برای ما چقدر است. در کتاب درباره این موضوع صحبت میکنیم.
ما همینطوری فرض نکردیم که ارتباط ناهمزمان بیشتر وقتها بهتر از از ارتباط بلادرنگ است. ما بعد از سالها استفاده از ابزارهای پیامرسانی به این نتیجه رسیدیم. ما دیدیم که چطور حواسپرتی بیشتر میشود و کار کمتر. پس از آن ما روشی برای برقراری بهتر ارتباط پیدا کردیم. در کتاب درباره این موضوع صحبت میکنیم.
ما از ابتدا با مزایایی که الان داریم شروع نکردیم. ما در مسیر آنها حرکت کردیم. ما نمیدانستیم که پرداخت هزینههای تعطیلات کارکنان بهتر از پرداخت پاداش نقدی است. ما با پرداخت پاداش نقدی شروع کردیم و بعد فهمیدیم که پاداش نقدی جزئی از حقوق تلقی میشود. ما این تجربه را به سایر مزایا هم اعمال کردیم. در کتاب درباره این موضوع صحبت میکنیم.
ما با رویکرد آرامش به مذاکره حقوق وارد نشدیم. ما با کار به این نتیجه رسیدیم. تعیین حقوق و تضمین افزایش آن در بیسکمپ هم مانند سایر شرکتها اضطراب آفرین بود تا این که ما با تکرار به یک شیوه جدید دست یافتیم. در کتاب درباره این موضوع صحبت میکنیم.
ما روی شرکت هم به همان سختی کار بر روی محصولات، کار میکنیم. مردم معمولا یک شماره نسخه در انتهای نام نرمافزار اضافه میکنند. «این iOS 10.1 یا ۱۰٫۲ یا ۱۰٫۵ یا ۱۱ یا … است.» ما درباره شرکت هم همینطور فکر میکنیم. الان شرکت بیسکمپ (مسئولیت محدود) نسخه مثلا ۵۰٫۳ است. ما با تلاش فهمیدیم که چه چیزی برای ما مناسب است و به اینجا رسیدیم.
متاسفانه، اداره آرام یک شرکت، این روزها، روش پیشفرض اداره یک شرکت نیست. باید مدتهای طولانی علیه غرایز کار کنید. باید هنجارهای مسموم صنعتی را کنار بگذارید. باید بفهمید که «این دیوانگی در کار است» درست نیست. هدف و مقصد آرامش است و ما روشی که به آرامش رسیدیم و در آرامش ماندیم را با شما در میان میگذاریم.
شرکت ما یک محصول است. انتظار ما این است که شما هم همین دیدگاه را برای شرکت خود داشته باشید، چه مالک شرکت باشید یا مدیر شرکت یا «فقط» کارمند آن. همه برای بهتر کردن آن دخیل هستیم.