هر زمانی که مدیران شرکت را یک خانواده بزرگ مینامند باید هشیار باشی. معمولا منظور آنها این نیست که مثل یک خانواده سالم، شرکت بی دریغ از تو محافظت میکند یا بدون هیچ شرطی عاشق تو است. انگیزه اصلی بیشتر شبیه این است که یک طرف باید قربانی شود: تو.
وقتی شرکت خانواده نامیده شود، ارزش همه کارها به تبع این نامگذاری نصیب خانواده میشود. این که شبها تا دیر وقت کار میکنی یا از تعطیلاتت میگذری برای افزایش درآمدت نیست. تو این کارها را برای خانواده میکنی. چنین درخواستهای احساسی فقط وقتی لازم است که یکی سعی کند کاری کند که تو منافع شخصی عاقلانه خودت را فراموش کنی.
برای مودب بودن یا مهربان بودن یا حامی بودن لازم نیست تظاهر کنی که یک خانواده هستید. چنین ارزشهایی در اصول، سیاستها و مهمتر از همه فعالیتها بهتر خودش را نشان میدهد.
وانگهی، آیا همین حالا خانواده یا دوستانی که رابطهشان مثل یک رابطه خونی است نداری؟ شرکت مدرن یک دار و دسته خیابانی پر بچه یتیمهایی که سعی میکنند در یک دنیای خشن خشن موفق شوند نیست. تلاش برای جایگزین کردن خانوادهای که همین حالا هم داری، فقط راه دیگری برای ارجحیت دادن نیازهای شرکت به نیازهای خانواده واقعی است. طنز تلخ همین جا است.
بهترین شرکتها خانواده نیستند. آنها حامی خانوادهها هستند. متحد و دوست خانوادهها هستند. نقش آنها این است که یک محیط کاری سالم فراهم کنند تا زمانی که کارکنان لپتاپشان را بعد از مدت زمان معقول کاری، خاموش میکنند، بهترین همسر، والد، خواهر یا برادر یا فرزندی که میتوانند باشند.
ترجمه پست وبلاگ David Heinemeier Hansson، خالق Ruby on Rails و همبنیانگذار شرکت Basecamp و نویسنده همکار کتابهای REWORK و REMOTE
و چه قدر این جملات حقیقت بود . فوق العاده بود
بسیار عالی
هممون با این جمله کلاه رفته سرمون خوبه که یک نفر در موردش مینویسه